در آستان سید الساجدین و صحیفه سجادیه
پروردگار من فرموده:«أًدعونی…»
چه سعادتی! یعنی درست می شنوم؟ خدای آسمان… خدای زمین… خدای انسان های پاک… خدای پیامبران… خدای محمد(ص) … خدای علی… خدای همه چیز و همه کس…؛ و من… که هیچم! من کجا؟ خدا کجا؟! باور کردنی نیست! یعنی چنین خدایی به من اجازه داده او را بخوانم و با او صحبت کنم؟ یعنی می توانم با او درد دل کنم و خیلی راحت، از او درخواست داشته باشم؟
بگذار یک بار دیگر بخوانم…«أٔدعونی… أستجب لکٔم…»
خدای من! چه می شنوم! یک وعده… از کسی که جز راست نمی گوید! وعده استجابت! یعنی واقعا هرگاه اورا بخوانم، پاسخ می دهد؟!
سخن مولایم علی بن ابی طالب(ع) را که می شنوم، تا حدودی دلم آرام می گیرد؛ آنجا که به فرزندش امام حسن مجتبی(ع) می فرماید:
بدان کسی که ملکوت و خزائن دنیا وآخرت در دست اوست، به تو اجازه داده او را بخوانی و اجابت دعای تو را ضمانت کرده است وبه تو فرمان داده از او بخواهی تا به تو عطا کند واز او رحمت درخواست کنی، تا رحمتش را نصیب تو کند؛ میان تو وخودش، کسی را قرار نداده که مانع ارتباط تو با او شود، هر گاه او را بخوانی ، صدای تو را می شنود و هرگاه با او نجوا کنی، از نجوای تو آگاه است؛ پس نیاز خود را به درگاه او ببر و سفره دلت را پیش او پهن کن و از دردهایت نزد او شکایت ببر و از او بخواه غصه هایت را برطرف کند ودر کارهایت از او یاری بخواه و از گنجینه های رحمتش چیزهایی را بخواه که هیچ کس جز او نمی تواند به تو بدهد، پس هر گاه می خواهی، با دعا کردن، درهای نعمتش را بگشا و ابرهای رحمتش را به باریدن وادار…
حسابی هول شده ام! حالا که اجازه دارم، چگونه او را بخوانم؟ چه بخواهم؟ من که ادب حضور ندارم! آری! بهترین کار این است که یاد بگیرم و برای آموختن چه آموزگاری بهتر از امام العارفین، زین العابدین و سید الساجدین(ع)؟! و چه سرمشقی زیباتر از زبور آل محمد(ع)، صحیفه سجادیه؟!
علی بن الحسین مشهور به زین العابدین و سجاد،بنا بر قول مشهور38 هجری دیده به جهان گشود و پس از 57 سال عمر با برکت، در سال 95 هجری دیده از جهان فرو بست و در قبرستان بقیع در کنار عموی بزرگوارش امام حسن مجتبی به خاک سپرده شد.